جدول جو
جدول جو

معنی درو ورو - جستجوی لغت در جدول جو

درو ورو
زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دری وری
تصویر دری وری
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
از قبیل تقابل است، مواجهه، تصاریف: دنیا یا روزگار هزار رو وارو دارد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه). هذیان. چرند و پرند. سخن بیهوده. لاطائل. (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن بی سروته.
- دری وری گفتن، پرت و پلا گفتن. ول گفتن. پرت گفتن. مغالطه کردن. جواب ناموافق با سؤال دادن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است به مرو، و از آن ده است ابوجعفر درقی شیخ سمعانی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد (مانند پارچه)، کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق، گل رعنا (زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
پرت و پلا، حرف یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو گر
تصویر درو گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
((دَ. وَ))
سخنان بیهوده، حرف های بی سر و ته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرو ور
تصویر شرو ور
((ش رُُ وِ))
سخنان مزخرف و بیهوده
فرهنگ فارسی معین
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
مقابل، در برابر، مقابله
فرهنگ گویش مازندرانی
پیرامون، اطراف، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
دور و بر، پیرامون
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق، از سمت در
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گو
فرهنگ گویش مازندرانی
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
برای امر خیری به جنب و جوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برنده، رباینده، قاطع، کسی که کاری را به راحتی به پایان
فرهنگ گویش مازندرانی